ارشــــــــــــــان پیشـیارشــــــــــــــان پیشـی، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 22 روز سن داره

پرنس پیشی،پسر پائیزی

1 روز قشنگ با ارشانم

عجق مامی سلام... خوبی فندقم؟  ≧✯◡✯≦ مامانم 31 / فروردین / 1391 شما برای اولین بار سوار تاپ شدی! حالا برات تعریف میکنم.: مامان شراره و دایی امیر اومدن خونمون و بعد از نهار با هم راه افتادیم رفتیم بیرون.  از اونجایی ک هوا عالیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ و بهاری بود تورو بردیم تو بوستان نزدیک خونمون. چون خلوت بود تونستیم سوار تاپ کنیمت و ازت عکس بگیریم.  اولش متوجه نشدی جریان چیه و میخواستی بیای بغلم. بعد ک دیدی هی داری عقب و جلو میشی خوشت اومد.  ⊙.☉    بذار عکساتو بذارم ببینی چه خوشحالی: ...
2 ارديبهشت 1392

دوستای باتجربه کمک...

سلام... این پست مخصوص دوستای گلمه. دوست جونیا امیدوارم هم خودتون و هم نینیهاتون خوب خوب باشید. دوستای با تجربه من میشه بهم کمک کنید.؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ارشان من هیچی نمیخوره. هر چیزی ک دکتر گفته میتونه بخوره بهش دادم و فقط اولین قاشق رو میشه بهش داد. بعد از اون اصلا لباش وا نمیشه و قفل قفل!!!!!!!!!!!!!!!! خیلی ناراحتم. فرنی + حریره بادام + سوپ (مرغ ، گوشت ، جعفری ، گشنیز ، هویج ، سیب زمینی ) + شیر برنج + سرلاک رو امتحان کردم خواهش میکنم کمک کنید. شماها چطوری غذای نینیهاتونو میپختید ک میخورد؟ چطور بهش میدادید؟  حتی بر خلاف حرف دکتر یکمی نمک هم زدم ک شاید بخوره ولی نـــــــــــــــــــــــــــه! وقتی بهش غذا میدم 1 طور...
2 ارديبهشت 1392

پیشیِ خیس، چهاردست وپا

سلام پیشی ملوسم  عزیز دل مامان چطوره؟ ببین تو این عکس چقدر شبیه پیشیا شدی!!!!!!!!     گل مامان امروز پس از تلاش های عظیم مادر شما 2 قاشق غذا خوردی!!!!!!!!!!!!! اونم چی؟ برنج خالی!  صبح برات فرنی درست کردم نخوردی!   ظهر برات سرلاک آماده کردم نخوردی...  غروب فکر کردم این که نمیخوره الکی ی چیز سر هم کنم...   ی کمی آب مرغ رو برداشتم و توش برنج ریختم... این برنج بدبخت انقدر پخت ک له شد...  بیخیال اومدم پیشت نشستم و با دست یذره گذاشتم دهنت دیدم خوردی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! ذوق مرگ شدم. فکر کردم باز میخوری و قاشقت رو آوردم جلو دهنت برگشتی اونور!!!!!!!! دوباره با دست آوردم...
2 ارديبهشت 1392

ارشان درایور...(تصویری)

 یه روز قشنگ بهاری من به اتفاق بابا علی و مامان شقایقم رفتیم با ماشین تو خیابون  قدم بزنیم!!!!!!!!!! و من دلم خواست برم پیش باباجونم و قام قام کنم... به خاطر همونم کلی غر غر کردم و نق زدم و با دست ب باباعلی اشاره میکردم ک : بیا بیا بالاخره موفق شدم و رفتم پشت فرمون: خخخخخخخخخخخخخخخ همینطور ک قام قام میکردم حواسم ب مردم اطرافم هم بود ک کلی برام ذوق میکردن، آخه رانندگیم خیلی خوبه! میتونم همزمان رانندگی کنم ، ب همه جا نگاه کنم،  آواز بخونم ، حتی میتونم بَه بَه هم بخورم!!!!!!!!!!!!   و میخواستم مسافر سوار کنم و هی میومدم جلو پنجره شاگرد ک ببینم مسیر شون بهمون میخوره...
2 ارديبهشت 1392

ارشان و پارسا...

سلام نینی تپلی من... گلم اومدم برات از مهمونی بگم... میپرسی کدوم مهمونی؟ دیشب پارسا کوچولو اومده بود خونمون. خیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلی خوش گذشت. تو هم ک انقده آقا بودی... قربونت برم ک میدونستی دوستت میخواد بیاد و خوشحال بودی. بابایی کل روز تعطیل بود و من اصلا خسته نشدم. از صبح با باباعلی بازی کردی و رفتین بیرون و خوراکی خوردین و ............. شب هم ک مهمونا اومدن پسر خوبی بودی و همش لبخند میزدی و ب پارسا با اشاره دست میگفتی بیا... پارسا هم شیریـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن. خاله سپیده و عمو پیمان برات 1 دست لباس خوشگل آوردن... دستشون درد نکنه.  تو هم ب پارسا ک...
31 فروردين 1392

مرد مامان...

سلام نون خامه ای من    این عکسارو ببین... این مایوی مردونه رو وقتی مامان شراره فهمید تو پسملی برات خرید و من کلی غر غر کردم ک بدم میاد ولی الان ک پوشیدی نزدیک بود قورتت بدم... ...    قـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرررررررررررررررررررربونت برررررررررررررررررررررررررررررررررررم دیشب بابا علی شب کار بود و من و تو خودمون تنها موندیم...ینی خوردمت تا لباستو عوض کردمتو خوابوندمتااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا   روی دستت 1 گل کشیدم... انقدر دستتو تکون دادی همش کج و کوله شد... انقده دوستش داشتییییییییییییییییی کلی باهاش بازی کردی و همش میخواستی برش داری، آ...
29 فروردين 1392

عکسای جامونده...

آلبوم دوستای ارشان با عکس امیرحسین جون ، محمدمعین جون ، طه جون و محمدامین جون آپ شد سلام زندگی من... چطور مطوری فوشول من ؟ بازم عکسای باحال تو گوشی مامان شراره پیدا کردم فندقی ... اینا مال روزیه ک برده بودمت دکتر... 18 / فروردین / 1392 و   و اینارو من و مامان شراره تو همون خیابون بیمارستان ازت گرفتیم... این عکسا مال قبل از عیده... تو رو گذاشته بودم تو آغوشی و رفته بودیم خرید عید و اینارم عید خونه خاله زهره ازت گرفته و اینجا پوشکت رو سرته! خخخخخخخخخخخخخخخخخخ (آخه چه کاریه؟) و دوستت دارم فنقوله بادوووووووووووووووووووووووووم ...
28 فروردين 1392

خدا رحم کرد...

سلام آقای خوردنی (این اسمو خاله نسترن ، مامان یاشار جونی برات گذاشته) عزیزکم خدا بهمون رحم کرد... یک ساعت پیش 1 اتفاق بد افتاد ک خیلی ترسیدم... من تو آشپزخونه بودم و تو هم ک عاشق کنترل تلویزیونی داشتی باهاش بازی میکردی! یهو دیدم هی اوق میزنی و قرمز شدی! دویدم و هی ب پشتت  زدم و تو هی شیر بالا آوردی و باز اوق زدی... گیج بودم... فقط محکم ب پشتت میزدم و اشکم میومد... نمیدونستم چکار کنم... بلند بلند میگفتم یا امام زمان بچم............ یهو ی سرفه کردی وبا ی عالمه شیر از دهنت ی تیکه چسب افتاد بیرون... چسب سلوفانی ک ب کنترل کشیده بودیمو خورده بودی... وای مامانی من ک مردم... وقتی نگات کردم ی لبخند به...
28 فروردين 1392

دنده عقب...

سلام موش موشک مامان پسرم ١ سوال برام پیش اومده... چرا دنده عقب میری؟؟ خخخخخخخخخخخخخخخخخخخ این عکسارو ببین بعد جوابشو بده! شما سخت دلت میخواد ک کنترل رو برداری و بکنی دهنت! اولش فاصلت با کنترل انقدره: ولی هرچقدر سعی میکنی پس رفت میکنی.. ههههههههههههههههه مامی کمکت میکنه و دوباره ب کنترل نزدیکت میکنه ک شاید بتونی بگیریش و متاسفانه تو نا امید شدی و احتیاج ب کمک بیشتری داری الهی مامان قربونت بره شکر پنیرم... این دفعه بهت میدمش ولی دفعه بعد خودت تلاش کن ... باشه؟ عاشقتــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم توله موش من   ...
26 فروردين 1392